anime

anime

فقط انیمه
anime

anime

فقط انیمه

قسمت سوم رمان داستان یک فرشته

سلام

اینم قسمت سوم

امیدوارم خوشتون بیاد.

 

ریوما:متاسفم واست.خوب میشی

-بی شعور

ریوما:اخه ادم با هر کسی کل میندازه؟

من:حالا خوبه ازت بزرگترم و اینجوری تذکر میدی

ریوما:همیشه این دو سال رو به رخ من میکشی

من:همچین میگی دو سال انگار دو ثانیه هست.بچه بفهم دو سال کم نیست

ریوما:صد بار گفتم به من نگین بچه

همینطور که ما حرف میزدیم موموشیرو کان میخندید

گفتم:هوی.رو اب بخندی.بس کن دیگه

-اخه...

-اخه و درد.بسه دیگه

و هرکدوم رفتیم سر کلاس خودمون.امروز قرار شده معلم ها عوض بشن و یه معلم ادبیات جدید واسمون بیاد اخه اگه با اون قبلیه میموندیم پیر میشدیم به جان شما.

معلمه اومد و بعد از معرفی کردن خودش شروع کرد خوندن اسم بچه ها.

با اینکه یه ماه از شروع شدن مدارس گذشته هنوز بعضیا رو نمیشناسم و این فرصت خوبیه حداقل اسمشونو بدونم.

امروز برعکس روزای دیگه یه پسره صندلی کناریم نشسته بود.با موهای تقریبا قهوه ای تیره.که فک کنم فامیلیش فوجی یا همچین چیزی بود.الزایمر گرفتم واقعا.باید یه دکتر برم.کم مونده اسم دوستامم یادم بره...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.